پارت هشتاد

زمان ارسال : ۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 18 دقیقه

***
هیچی بدتر از چشم باز کردن تو‌بیمارستان نیست با خفت داشتن دستبند به دست که یکیش هم گَلِ میله‌ی تخت باشه با احتمالا سربازی جلوی در برای کشیک.همه جور چیزی رو شاید در مورد خودم فکر می کردم الا این که این جوری زندگیم سپری بشه با سرافکندگی.هیچ کس دور و برم نیست و نمی دونم اصلا می دونن بیمارستانم یا نه.همه هم نباشن کاش لااقل اون باشه.کمی درد دارم اما فکر نمی کنم حال خیلی وخیمی داشته باشم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
  • م.ر

    00

    دیگه شورشو درآورده داوود

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.