پارت هفتاد و پنجم :

***
امروز که خوشحال از خواب پا می‌شم دقیقا سه ماه گذشته از اون روزها.سه ماهه که دیگه خوشحال ترین دخترم در کنار داوود.دی ماهه و سرد و جون می ده برای یه سفر عالی به دیزین.اما امتخاناته و می دونم داوود از جاش به هیچ عنوان جم نمی خوره.تا حدودی غذا پختن بلد شدم ولی همچنان کارگر برای تمیزی خونه می یاد.با وجود نداشتن دستیار دو تا کار برداشتم و دست تنها و فقط با کمک گلشاه به سرانجام رسوندمش.تو‌ا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم

    00

    بیچاره افسون تمامشو گذاشت بازم داوود شک داره بسوزه پدر بی اعتمادی

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    داوود دوباره به سختی اعتماد کرد. داوود بخاطر ازدواج قبلش مشکل عدم اعتماد داره بله

    ۳ ماه پیش
  • سمانه

    ۴۲ ساله 00

    وای از راستین بیزارم دلم برا افسون و داوود میسوزه ولی داوود نباید به افسون شک میکردافسون واقعا عشقش رو ثابت کرده بود

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    خب از این موضوع فقط افسون و پدر و مادرش خبر داشتن.شک کرد چون کسی جز اینا نمی تونه گفته باشه

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.