پارت شصت و یکم :

***
انقدر از اشک‌ چشمهام تار شده که حتی شماره‌ی بزرگ قرمز رنگ پارکینگ رو نمی‌بینم.پلکی می زنم و اشکم می چکه.در ماشین رو باز می کنم و پشت فرمون می شینم.لعنت به داوود!اصلا لعنت به من که نمی دونم چرا بیخودیِ بیخودی دلم‌خوشه به این مردک.دستهام می لرزه و چشمهام به زور می‌بینه.سوئیچ رو حتی نمی تونم داخل بزنم و ماشینم رو روشن کنم.در حال کلنجارم که در ماشین باز می شه و داوود صندلی کناری می‌شی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.