تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و ششم :
اینکه بگم تو طول کار کردن اصلا فکرم پی افسون نیست دروغه .از همه عجیب تر که زنگ نزده داد و هوار راه بیاندازه.کارهام کمی عقب افتاده و ظهر تو شرکت موندگار می شم و اینجام وحید انقدر پرحرفی می کنه که نگو.بالاخره کارهام تموم می شه و عصری به خونه بر می گردم.کلید رو تو در می اندازم؛همینکه در رو باز می کنم تمام هیکلم خیس می شه.چشم باز می کنمو تمام هیکلم از سر تا نوک با آب و کفه .به رو به رو نگاه می کنم
مطالعهی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Setareh
00واقعا لذت میبرم از خوندن این رمان😍♥️خسته نباشی نویسنده عزیز کارت عالیه