تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۸۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
اینکه بگم تو طول کار کردن اصلا فکرم پی افسون نیست دروغه .از همه عجیب تر که زنگ نزده داد و هوار راه بیاندازه.کارهام کمی عقب افتاده و ظهر تو شرکت موندگار می شم و اینجام وحید انقدر پرحرفی می کنه که نگو.بالاخره کارهام تموم می شه و عصری به خونه بر می گردم.کلید رو تو در می اندازم؛همینکه در رو باز می کنم تمام هیکلم خیس می شه.چشم باز می کنمو تمام هیکلم از سر تا نوک با آب و کفه .به رو به رو نگاه می کنم