پارت شصت و نهم

زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه

درد کوتاهی در پهلوی پروانه پیچید.صورتش را جمع کرد واز جا بلند شد.
_تو ..واقعا نمیدونم چی بهت بگم؟فکر کردی من دنبال چی‌ام؟یه شب خوابیدن با تو!من حتی دلم نمیاد بهت دست بزنم....
از جا بلند شد .حرصی دستی توی موهایش فرو برد.
_پروانه گم شو بیرون.هم از این اتاق هم از قلب من..
پروانه به هوتن نزدیک شد،اما هوتن خودش را عقب کشید.نامه را از لبه‌ی تخت برداشت وبه سمت درب اتاق حرکت کرد.دستش رو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    آهای هوتن مشتی کارت درسته حرصشو درآوردی🤭🤭😂😂

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی

    00

    واقعا این پروانه خیلی عذاب کشیده💔

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.