پارت سی و نهم :

***

صبح با دل پیچه ی بدی از خواب بیدار می شم.برای لحظه ای به خودم می پیچم و در نهایت بلند می شم تا به دستشویی برم.زیر لب می غرم«لعنت بهت دختر.آخه نصفه شب خامه می خورن».دولا به دستشویی می رم و تازه وقتی به اتاق بر می گردم می فهمم این پسر دراز که شبها کنارمن و پشت به من می خوابه نیست.من دوست دارم زندگی نرمالی داشته باشم با مردیکه آره خب زوری اومدم تو زندگیش اما فکر نمی کردم داوود تا این ح

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فخری

    00

    رمان عالیه بهتر از این نمیشه خسته نباشید نویسنده عزیز. کاش بقیهشم رایگان باز بشه🙏🏻🙏🏻❤❤

    ۱ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.