تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت سی و هفتم :
راستین با پررویی می گه:این کارشم از لجمن بود.برای این که منو بچزونه اینکارو کرده وگرنه این خانوم دختری نبود با هر در پیتی دم خور بشه مخصوصا این آقا که هیچ رقمه با ایشون جورنیست.
عصبی می خندم و افسون هیچ مجال برای هیچکس نمی ده و بلند می گه:تو مگه کی هستی که من بخوام بخاطر لج تو ازدواج کنم.خودتو خیلی دست بالا گرفتی ،من احمق بودم فکر کردم آدمی وگرنه هیچی نیستی.فکر کرده کسیه این
راست