تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت سی و ششم :
چشمی می گه و جمعیت خیال رفتن نداره.ناهید خانم گریه می کنه.وحید کنارم ایستاده و نگران منه.چند نفری حواسشون به راستینه تا پلیس بیاد و من دنبال موبایلمم که حالا معلومنیست کجا افتاده.بی هدف رو زمین دنبال موبایلممی گردم که دستی پیش می یاد و موبایلمو سمتم می گیره.نگاهم بالا کشیده می شه و رو صورت غمگین آمنه ثابت می مونه.یه جوری نگاهم می کنه انگار برای آخرین باره قراره همدیگرو ببینیم.بیخیال
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
خوشحالم که رمان رو دوست دارین
۱ ماه پیشZ
00در یه کلام عالی خسته نباشی عزیزم
۲ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۱ ماه پیشستی
00تا اینجا که عالی بود خسته نباشی نویسنده
۳ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۲ ماه پیشلیلا
20افسون😂😂😁
۳ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
😆
۲ ماه پیشSetareh
00وای افسون عالیه دلم به حالشون میسوزه
۳ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
😭
۲ ماه پیشصدف
20👍👍👍افسون
۳ ماه پیش
مریم
00رمان خیلی قشنگی هست نویسنده دختر داستان رند و موفقی که خوشم میاد از اون