پارت سی :

در حالیکه پشتمو‌ ماساژ می دم نگاهش می کنم.می یاد بهش،خیلی می یاد از اون دفعه که تی شرت مشکی تو‌تنش دیدم تو ذهنم حک شد به داوود و ترکیب صورتش با چشم روشن تی شرت مشکی خوش میشینه به تنش.شاید هیکلی ورزشکاری مثل راستین نداشته باشه اما خب بذار اعتراف کنم قد و قواره اش خوبه.
اصلا قصد ندارم زیاد نگاهش کنم اما وقتی کت نخودی رنگی روی بلوز و شلوار مشکیش می پوشه من هنوزم دارم‌نگاهش می کنم.اگر، اگ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • امیر

    00

    عالی بود

    ۲ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.