پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۸۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه

مارال پشت چشمی نازک می کنه

-چه عجب چشممون به جمال عروس خانوم روشن شد.

اخم می کنم و جدی می گم:خواهر شوهر بازی در نمی یاریا.

-اگه اذیتت کنه چرا که نه؟!

مامان با سینی چای می یاد

-حالا یه چای بخور بعدا برو بخواب.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.