پارت بیست و ششم :

بی حوصله با چنگال کمی برنج به دهنم می ذارم. شونه بالا می ندازم.بیشتر به زندگی خودم‌گند زدم ودیگه نمیشه هم جمعش کرد.با اینم‌ که نمی شه حرف زد تا یه چیزی می گی یه ضد حالی بهت می زنه..تلفن خونه که زنگ می زنه با «ببخشید»ی از کنارم بلند می شه.مشغول خوردن می شم و هنوز هم اشتهایی ندارم .صدای دینگ پیام گوشی داوود بلند می شه.گردن می کشم اما اسمی نیوفتاده و اول پیامش رو فقط میبینم و چون نوشته استاد حد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • امیر

    00

    نویسنده جوری داستان را نوشته که عطش خواننده را بیشتر می کند به خواندن متشکرم

    ۱۲ ساعت پیش
  • امیر

    ۴۵ ساله 00

    عالی بود متشکرم از نویسنده محترم

    ۲ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون ازهمراهی شما

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    00

    سلام نویسنده عزیز این پارت تکراری بود پارت بیست وپنج هم همین بود و مرسی برای پارت های طولانی

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    00

    عالی بود

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    مننون از همراهیتون

    ۴ ماه پیش
  • زلفا

    00

    خیلی خوبه دستت طلا نویسنده عزیز فقط واسه عضویت کد نفرستادیم باتشکرگلم

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.