ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
محمد با حالتی نگران به سمتم میآید:
- ماهی؟ ماهی جان؟ عزیز دلم!
سرم را به طرف خود میچرخاند، قدرت اینکه روی دستش بزنم و نگذارم دستش را صورتم برخورد کند را ندارم.
مجدد شروع به اوق زدن میکنم و محمد با عجله اتاق را ترک میکند و حتی در اتاق را نمیبندد.
روی زمین مینشینم. دلم را چنگ میزنم تا شاید این دلشوره لعنتی از دلم بیرون رود. همزمان با اوق زدن ما
آیرین
00😍😍