پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه


نای تکان خوردن نداشتم اما ذهنم به شدت فعال شده است. درب اتاق باز می‌شود، حتما محمد است که وارد شده است یا بازجویی دیگر.

- اگه پروسه غش کردنت تموم شده، بگو بریم سراغ ادامه حرف‌ها.

ملکه عذاب این روزها می‌داند خنجر را از کدام ناحیه بزند که دردش امان از روح و جانت ببرد.

- می‌دونم به هوش اومدی، طرز نفس کشیدنت فرق کرده ماهی!

محمد علاوه بر اینکه جاسوس خوبی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    10

    این رمان یه ذهنیت وزاویه ی دیگه ای ازجنگ نشون میده..همیشه ازیه بعدتکراری موضوع جنگ واسارت مطرح شده بود برام..نمیدونم شاید نویسنده دراین مورد تجربه ای دیده یاشنیده..به هرحال لذت میبرم ازاین تجربه جدید

    ۱ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    سلام دوست عزیز. تمام رمانحاصل تخیل ذهن منه و تجربه ای نداشتم درموردش

    ۴ هفته پیش
  • لی لی

    10

    رمان بسیار خوبیه , از داستان و شخصیت ها خیلی خوشم اومد . همینطور فضاسازی رمان هم عالیه ، خسته نباشید به نویسنده عزیز

    ۱ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    ممنون از شما

    ۴ هفته پیش
  • ستاره

    20

    داره بهش کمک میکنه امیدوارم خرابش نکنه حداقل ازبقیه بازجوهاکه بهتره ولی خب حقم داره😌

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.