پارت چهل و ششم :

از صدای پچ پچ هایی که نمی‌دانم این وقت شب، چطور این طور بی ملاحظه جلوی در اتاق در حال انجام است؛ بیدار می‌شوم. چشمانم را برای لحظه‌ای باز می‌کنم؛ برای اینکه سر از کارشان در بیاورم فوری چشمانم می‌بندم. دکتر یاوری به همراه همان همکار بی ادب ماهی در حال بگو مگو هستند.

هنوز از محتوای حرف‌هایشان سر در نیاورده ام که می‌روند. گویا تنها رسالت آن‌ها این بود که خواب مرا زهر مارم کنند.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دانه

    ۱۶ ساله 00

    عالی مثل همیشه

    ۴ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    نوش نگاهت

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    وای محمد خیلی خوبه😅🍃

    ۴ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    باید دید

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.