ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت چهل و پنجم
زمان ارسال : ۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
احمد و من چند لحظهای چشم در چشم میشویم. هر چقدر من سرد و بی رحم او را نگاه میکنم، نگاه احمد انگار وجه دیگری از نگاه مهربان و گرم پدر است.
نمیدانم چطور از نبود پدر بگویم که اشک دلتنگی از چشمانم سرازیر نشود. تاکنون جلوی کسی گریه نکردهام؛ پس تمام قدرتم را در صدایم میریزم:
- حکومت پدر رو گروگان گرفته احمد! برای نجات جون پدر، باید تو این لباس باشم.
چند لحظه
لیلی
00چراکمک نمیگیره؟دقیقا حسشو نمیفهمم،ازشون بدش میاد؟؟