پارت چهل و پنجم :


احمد و من چند لحظه‌ای چشم در چشم می‌شویم. هر چقدر من سرد و بی رحم او را نگاه می‌کنم، نگاه احمد انگار وجه دیگری از نگاه مهربان و گرم پدر است.

نمی‌دانم چطور از نبود پدر بگویم که اشک دلتنگی از چشمانم سرازیر نشود. تاکنون جلوی کسی گریه نکرده‌ام؛ پس تمام قدرتم را در صدایم می‌ریزم:

- حکومت پدر رو گروگان گرفته احمد! برای نجات جون پدر، باید تو این لباس باشم.

چند لحظه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    00

    چراکمک نمیگیره؟دقیقا حسشو نمیفهمم،ازشون بدش میاد؟؟

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.