پارت چهل و سوم

زمان ارسال : ۱۴ روز پیش


چند روز که می‌گذرد، حالم بهتر می‌شود. امروز قرار است با دکتر یاوری در مورد وضعیت خودم صحبت کنم.

ماهی هنوز نیامده است، فکر نمی‌کنم قبل از رفتن موفق شوم که یکبار دیگر او را ببینم، حداقل بافتش را پس بدهم.

شب اولی که در تب می‌سوختم، ناگهان با حضور کسی از میان کابوس‌هایم به بیرون کشیده شدم.

ماهی را بالای سر خودم دیدم که مشغول مراقب از من بود، منی که غریبه بودم.

175
29,641 تعداد بازدید
98 تعداد نظر
48 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    00

    منظورم غیرتکراری بود😅

    ۲ هفته پیش
  • لیلی

    00

    رمان غیرتجاری وخلاقانه به خواننده لذت همراهی میده ..ممنون نویسنده جان❤️🫶🥰

    ۲ هفته پیش
  • دانه

    ۱۶ ساله 10

    عالی مثل همیشه... .

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید