پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
شیدا قاشق وچنگال هارا پرصدا کنار بشقاب های چینی با طرح گل یاس قرار داد وبعد روی صندلی چوبی کنار اسماعیل نشست.میز کوچک چهاذ نفرهی ناهار خوری پر شده بود از انواع واقسام غذاها.هوتن توی آشپزخانه سیب زمینی های سرخ کرده که مورد علاقهی پروانه بودند را در ظرف قرار میداد،اسماعیل هم همان لحظه با خواهرزادهش تماس تصویری گرفته بود.
خواهرش با دیدن شیدا توی کادر آمد ودستی برای او تکان داد.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
دقیقا همونه😂😂😂همه دم در آوردن
۳ ماه پیشهانا
00حامی اصلا اومدنت بدرد نمیخوره دقیقا وقتی اومدی ک پروانه بهت احتیاج نداره لطفا برو پی بهار خانمت
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
همینو بهش بگو مرتیکهی چهل رو😂
۴ ماه پیشرزا
00این حامی چقدر رو اعصابه اون موقع که پروانه براش له له می زد بیشعور بود حالا برگشته چه غلطی بکنه 😬
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
وای دقیقا آدم همیشه همینطورین ها🥲
۴ ماه پیشپرنیا
00جناب حامی اومده ک چی بشه،دقیقا شده نوشدارو بعد از این همه بدبختی حالا در بدر پروانه شده جالبه!!! دام برای هوتن میسوزه😔😔😢
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
دقیقا بعضی از آدما همینن ،تو موقعیتهایی میان که دیگه به درد نمیخوره🫠
۴ ماه پیش
آزاده
00این شیدا همونی نبود که توی خونه ی پروانه اینا کار می کرد؟؟؟ چه دمی دراورده واسه پروانه😐