پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۱۲۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه

شیدا قاشق وچنگال هارا پرصدا کنار بشقاب های چینی با طرح گل یاس قرار داد وبعد روی صندلی چوبی کنار اسماعیل نشست.میز کوچک چهاذ نفره‌ی ناهار خوری پر شده بود از انواع واقسام غذاها.هوتن توی آشپزخانه سیب زمینی های سرخ کرده که مورد علاقه‌ی پروانه بودند را در ظرف قرار میداد،اسماعیل هم همان لحظه با خواهرزاده‌ش تماس تصویری گرفته بود.
خواهرش با دیدن شیدا توی کادر آمد ودستی برای او تکان داد.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آزاده

    00

    این شیدا همونی نبود که توی خونه ی پروانه اینا کار می کرد؟؟؟ چه دمی دراورده واسه پروانه😐

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دقیقا همونه😂😂😂همه دم در آوردن

    ۳ ماه پیش
  • هانا

    00

    حامی اصلا اومدنت بدرد نمیخوره دقیقا وقتی اومدی ک پروانه بهت احتیاج نداره لطفا برو پی بهار خانمت

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    همین‌و بهش بگو مرتیکه‌ی چهل رو😂

    ۴ ماه پیش
  • رزا

    00

    این حامی چقدر رو اعصابه اون موقع که پروانه براش له له می زد بیشعور بود حالا برگشته چه غلطی بکنه 😬

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    وای دقیقا آدم همیشه همینطورین ها🥲

    ۴ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    جناب حامی اومده ک چی بشه،دقیقا شده نوشدارو بعد از این همه بدبختی حالا در بدر پروانه شده جالبه!!! دام برای هوتن میسوزه😔😔😢

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دقیقا بعضی از آدما همینن ،تو موقعیت‌هایی میان که دیگه به درد نمیخوره🫠

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.