طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هفتاد و سوم :
آفرین! آفرین عزیزم! آفرین عزیزش! آفرینی که انگار به یک قرار عاشقانه و پنهانی خوانده بودنش. آفرینی که میتوانست بانو الف بزرگ باشد. پس چرا او را با این نامهی بدخط کوچک میدیدم. نامهای که شاید بیهوا، توی یک پالتوی گرانقیمت پنهانش کرده بودن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00حس خوبی به فرهاد نداشتم ولی فرخ از همون اول به دلم نشست حالا شاید اشتباه میکنم ولی فک میکنم فرهادتو نامه ها دست داره