طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هفتاد و یکم :
- درو ببندم؟
نگاهش کردم. این زن غریبه که بود که از من دستور میخواست؟ رعیت حسین خانی؟ مگر آنها هم از ما دستور میگرفتند؟
دست به دستگیره گذاشت و همانطور که در را به طرف خودش میکشید گفت: هر کاری داشتین ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
یلدا
00سلام،خانم انارستانی دوتاپارت ک برای هفته گذشته بودونفرستادید چی شدپس کی جبران میشن..و پارت امروزکی ارسال میشه؟چراشما به خوانندگان تون توجه نمیکنیدوبه نظرات شون پاسخ نمیدید.پارتگزاری روبیشتر کنیدلطفا