پارت ششم

زمان ارسال : ۳۰ روز پیش

بعد از چند تا فحش که تو دلم بهش دادم، سرم رو بالا آوردم و نگاه بی‌ روحم رو به آسمون بالای سرم دوختم.

لبخند خشک و خسته‌ای روی لب‌هام جون گرفت.

فکر می‌کردم دیگه هرگز رنگ خورشید و روشنایی رو نمی‌بینمد زیر شکنجهٔ روانیشون تو انفرادی دیوونه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید