پارت سوم

زمان ارسال : ۳۰ روز پیش

برخلاف همه چیز اکسیژن ثابت نبود، انگار باید واقعاً خفه می‌شدیم تا تنگی نفس نگیریم و شش‌هامون از هجوم نفس‌های سنگین خودمون منفجر نشن.

بعد از آوردن غذا معمولا فحش و ناسزاها بیشتر می‌شد و بعضیا کتک می‌خوردن.

گوشمون به صدای شوکر مثل لالایی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید