پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۱۰۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

فصل یازده



آتریسا گیج و منگ چشمانش را گشود و اطراف را نگریست.

- چه اتفاقی برامون افتاده؟ ما نزدیک سارمید هستیم!

الینا از شنیدن این حرف با خوشحالی از جا برخاست و گفت:

- وای خدای من همه چیز بلاخره تموم شد، ما برگشتیم به خونه.

همه از روی زمین برخاستند و نزدیک برهام و رونیکا شدند.

سورن قبل از همه پرسید:

- آخرین چیزی که یادمه توی آت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.