مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
هدایتی چیزی نفهمید و چهرهی این مرد جوان هم ذرهای برایش آشنا نبود. پاهایش را از لبهی تخت آویزان کرد و رو در رویش نشست. نیمی از چهرهاش توی روشنایی نور ضعیفی قرار گرفت که از پشت پنجره به درون اتاق میتابید. موهای یکدست مشکیاش برای سورن به نمایش در ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عسل
۱۷ ساله 00آقای هدایتی باید خوشحال باشینا چقدر راحت استخدام شدین شما کار پیدا کردن مگه راحته اونم پیش جناب سورن😂😂