آواز صبح مشرقی به قلم دیبا کاف
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۱۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
میدونستم به خاطر آلوده نشدنش میگه.
زیر لب ازش تشکر کردم که از جا بلند شد.
دستکش ها رو دور انداخت و دستاش رو شست.
دستم رو بالا بردم و در حالی که همه حواسم بود که پماد رو پاک نکنم گوشه لبم رو لمس کردم.
- نمیخوای از اون دختره شقایق شکایت کنی؟
چند تا دستمال کاغذی از جعبه روی کانتر بیرون کشید و در حالی که دستاش رو خشک میکرد جواب داد.
- فعلا نمیتونم قانونی ازش شکایت کنم قضی