حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت صد و هفتم :
با حیرت قدمی دیگر به عقب برداشتم.
روی صندلی پایه بلند و مشکی کنار میز بار نشست.
-آدمای مست صادقن...
به جامی ک در دست داشت اشاره کرد:
-میتونی نهایت استفاده رو از صداقتم ببری.
حس میکردم دستی گردنم را گرفته
نه میتوانستم به درستی نفس بکشم ن میتوانستم حرفی بزنم.
اما باید در های بسته را برایم باز میکرد تا این معماها تمام شوند
-ب...بابام دوسم د...داشت؟
این جمله را چنان با
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۹۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دنا
20نه بابا واقا میخواد حاکم بشه غرور چیه
۴ سال پیشهههه
00کدوم بچه؟؟؟؟
۴ سال پیشهیچ
00عه سنگ پرت کردنم اومد تو ماجرا
۴ سال پیشهستی
130ماجرا سنگ پرت کردن دیگه چیه
۴ سال پیشسعیده
10منم دقیقا همینو نفهمیدم😐😐😐
۴ سال پیشDarkness lady
20اقا پشم چی کشک چی،بچه کی بوده؟اگه بچه بوده دیلان چی میدونه ک میگه اون بچه تویی وایییی احساس رهایی از یک ارتفاع و معلق شدن در خلا رو پیدا میکنم بعد هر پارت
۴ سال پیشS.A
110بابا سنگ پرت کردن یه مثاله که راستین در رابطه با خودش و سختی هاش زده که یعنی همه تحقیرش میکردن و بهش ظلم میکرد اما حالا خودش حاکم و ظالم شده
۴ سال پیش…
90پووووف ، هه ی میگم نمیخونم تا دو هفتع ولی چی ؟ بازم میخونم و هه ی خمارتر و گیج تر
۴ سال پیشصبا
81وقتی بچه بوده کار اشتباهی کرده خدا سنگی کرده😂
۴ سال پیشهستی
180یعنی اینکه انقد با راستین بد رفتاری کرده بودن اخلاقش مثل سنگ شده بود و از بچگی سنگ شده بود حالا فهمیدین😂حالا بعد معلوم میشه چرا بد اخلاقی میکردن با راستین
۴ سال پیش....
90نه اینطورنیس...چون دیلان هم ازماجرای بچه خبرداشت
۴ سال پیشدختر بابام
90به نظرم منظور از بچه راستینه مشخصه خیلی سختی کشیده حالا بعدا میفهمیم چی شده
۴ سال پیشدختر بابام
110بعد از توم شدن رمان یکی بیاد جنازه منو جمع کنه رمانه خیلی خفن شده مث همیشه.
۴ سال پیشبنده خدا
110عالی بود من دو بار خوندمش یه چیز هایی هم فهمیدم ولی این قضیه سنگ پرت کردن به این بچه هه رو نه گیجم
۴ سال پیشالی خوشگله
70گیج شدم هیچی نفهمیدم
۴ سال پیشمهیا
130جریان بچه سنگ چیه من نفهمیدم 😣
۴ سال پیش...
71حاجی پرام خیلی خفنه
۴ سال پیشMahak
430جریان این سنگ و بچه چیههه؟ یکی بگهه😟😟
۴ سال پیشچشانا
230حاجی فهمیدی به منم بگو
۴ سال پیش.....
130نگا خواهر من بزا بگم برات که این اینطوریه که این راستین از وقتی بچه بوده خیلی بش بدی میکردنو.ابنا
۴ سال پیش
دخی بی مخ
81جذاب شد حالام دیلان مجبوره زن راستین بشه ولی انگاری راستین بهونه میاره ک بخاطر حاکمیت دیلانو میخاد در اصل راستینم بدش نمیاد دیلان بشه زنش😍اما بخاطر غرور بیش از حدش به دختر بیچاره میگه میخام حاکم شم