پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۹۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

لحظه‌ای طول نکشید که آرش حین بستن دکمه‌های پیراهن سفیدش از پله پایین آمد. با اخم کمرنگی گفت: خوبه حالا خودت می‌خواستی با اتوبوس بری. دیرم شد، دیرم شد راه انداخته!

هم‌قدم با هم سمت در می‌رفتند که یکتا لقمه‌اش را باعجله قورت داد و پشت‌سرشان گفت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.