به دنبال شارلو به قلم زهرا صالحی (تابان)
پارت چهل و یکم
زمان ارسال : ۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
***
مارتین کنار دیوار تکیه داده بود و درون تقلاهای ناتمام ذهنش قدم میزد. از وقتی متوجه شده بود دقیقاً چه اتفاقی افتاده است، بیشتر حسرت میخورد. ای کاش حرفهای ساحره را جدی میگرفت و سر خود عمل نکرده بود. او باید با پدرش همه چیز را در میان میگذاشت. حتی اسقف هم میتوانست با حرفهایش از چیزهایی سر در بیاورد اما او باز هم سکوت کرد. به خودش لعنتی فرستاد.
- شما باید همین الان شروع ک