پارت سی و سوم

زمان ارسال : دیروز

جلو رفت و چاقو را با قدرت از تنه‌ی کت و کلفت درخت بیرون کشید. یک چاقوی قدیمی با دسته‌ی چوبی بود. چرمی که با تکه‌ای نخ به دسته‌ی آن بسته شده بود را باز کرد. سپس روی زمین نشست و به تنه‌ی درخت تکیه داد تا محتوای آن چیز که شبیه به نامه بود را بخواند ببیند ماجرا از چه قرار است. نخ را باز کرد و آن‌طرف‌تر، روی چمن‌های بلند پرت کرد. تکه چرم را به سرعت باز کرد و نوشته‌های رویش را دید. خطوط خیلی ریز

94
13,344 تعداد بازدید
103 تعداد نظر
33 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

زهرا صالحی (تابان) : ۲ ماه پیش

دوستان برای رمان شارلو یک چنل زدم گپ هم داره میتونید صحبت کنید.
توی این کانال:
فکت‌های داستان
دیالوگ های ماندگار
و یه سری اطلاعات داده میشه
https://t.me/almas_sharlo
خوشحال میشم بیاین. #تلگرام

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید