عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت نود و چهارم
زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فصل آخر
یک ساعت تا پرواز حامد باقی مانده بود و من داشتم از شدت گریه و اندوه نابود میشدم. از تصور اینکه تا ساعتی بعد حامد هزاران کیلومتر از من دور میشد و دیگر در زندگیام حضور نداشت، دیوانه میشدم اما هنوز امید داشتم با من تماس بگیرد و بگوید: « مهسا به خاطر تو موندم.» اما میدانستم اینها فقط در خیالاتم بود و واقعیت چیز دیگری بود. حامد آنقدر دوستم نداشت که به خاطرم در وطن
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
راضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم از لطفتون. خوشحالم رمان رو دوست داشتید 😍♥️
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالییییی بود مرسیییی راضیه جونم 😍😍هورااا بهم رسیدن 😍💃
۳ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
عشقشون به هم به یک اندازه بود 😍♥️🙏
۳ ماه پیشساناز
10ممنون نویسنده قلمت فوق العاده بود❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
۷ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم از اینکه نظرت رو در مورد کل رمان فرستادی. خوشحالم تا انتها دوسش داشتی 😍❤🙏⚘
۷ ماه پیش
موسوی
00سپاسگزارم نویسنده جان قلمتون ماناوپایدار