عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت نود و چهارم :
فصل آخر
یک ساعت تا پرواز حامد باقی مانده بود و من داشتم از شدت گریه و اندوه نابود میشدم. از تصور اینکه تا ساعتی بعد حامد هزاران کیلومتر از من دور میشد و دیگر در زندگیام حضور نداشت، دیوانه میشدم اما هنوز امید داشتم با من تماس بگیرد و بگوید: « مهسا به خاطر تو موندم.» اما میدانستم اینها فقط در خیالاتم بود و واقعیت چیز دیگری بود. حامد آنقدر دوستم نداشت که به خاطرم در وطن
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
راضیه نعمتی | نویسنده رمان
خوشحالم رمان رو تا انتها دنبال کردید و دوست داشتید. ممنونم بابت نظرات خوب و انرژیبخشتون و از لطف همیشگیتون 🙏😍
۱ ماه پیشموسوی
10سپاسگزارم نویسنده جان قلمتون ماناوپایدار
۶ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم از لطفتون. خوشحالم رمان رو دوست داشتید 😍♥️
۶ ماه پیشZarnaz
10عالییییی بود مرسیییی راضیه جونم 😍😍هورااا بهم رسیدن 😍💃
۶ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
عشقشون به هم به یک اندازه بود 😍♥️🙏
۶ ماه پیشساناز
20ممنون نویسنده قلمت فوق العاده بود❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
۱۰ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم از اینکه نظرت رو در مورد کل رمان فرستادی. خوشحالم تا انتها دوسش داشتی 😍❤🙏⚘
۱۰ ماه پیش
م
00قشنگ بودمثل همیشه ،امیدوارم موفق باشید وبازم رمانهای خوب تو دنیای رمان بزارید.