رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
اینبار خندهاش از روی عصبانیت است ونگاهش پر از خشم وقتی میگوید:من هیچی ندزدیدم اگر منظورت اون کتاباس آیه خودش او نا رو به من داد و فضولی کردنت تو اموال من اصلا کار درستی نبود.
مهرآئین کمر صاف کرده ،دست به سینه مینشیند.
-باهوش معلومه اون کتابای به اون بزرگی رو اگر بهت نداده باشه خود آیه نمی تونی ببری.منظورم اون انگشتر توی اون جعبهست.من اون انگشترو تو اتاق آیه دیدم.در و
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نترخرد
00عالی بود