پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۱۰۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه



سرش را که برای بستن دکمه‌ی لباسش دولا می‌کند درد دوباره در گردن و پشت سرش می پیچد.دست به گردن می‌گذارد.همان حین پرستاری داخل می‌شود.
-دکتر جان برای چی بلند شدی.مادرتون بفهمن دوباره فشارش می‌ره بالا.
شروین اخم‌هایش از درد در هم می‌رود.
-خوبم.اونجوری بیشتر احساس مریضی می‌کنم.برم یه ذره تو اتاقا گشت بزنم ببینم کی هست کی نیست.
پرستار بالبخند می‌گوید:خب از من بپرس

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    🙏🌹

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
  • سمیه

    ۲۷ ساله 00

    پارت هایی که میزاری خیلی کمه طولانی تر باشه 😕

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.