رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۱۰۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
سرش را که برای بستن دکمهی لباسش دولا میکند درد دوباره در گردن و پشت سرش می پیچد.دست به گردن میگذارد.همان حین پرستاری داخل میشود.
-دکتر جان برای چی بلند شدی.مادرتون بفهمن دوباره فشارش میره بالا.
شروین اخمهایش از درد در هم میرود.
-خوبم.اونجوری بیشتر احساس مریضی میکنم.برم یه ذره تو اتاقا گشت بزنم ببینم کی هست کی نیست.
پرستار بالبخند میگوید:خب از من بپرس
Aa
00🙏🌹