پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

در نهایت آقا خشایار جوان دعوت آنها را پذیرفت و شب به خانه‌ی مرد رفت. خانه‌ در یکی از محله‌های خوب شهر واقع شده بود و بزرگ بود؛ کمی خالی از اسباب و اثاثیه به چشم می‌آمد اما با این وجود محقر بنظر نمی‌رسید. سکوتی سنگین خانه را در بر گرفته و صدای همسایگا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید