قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
چرخیدم و نگاهی به پست بازرسی انداختم که پشت سر گذاشته بودیم. هنوز باورم نمیشد که به این راحتی توانستهایم عبور کنیم.
علی از دور چراغ زده بود و دو سربازی که آنجا بودند، سریع راهبند را باز کرده بودند.
ما با سرعت رد شده بودیم و دو سرباز خوابآلود حتی نگاهمان هم نکرده بودند.
نفس راحتی کشیدم.
- وای خدا! باورم نمیشه رد شدیم.
- هنوز خبر دزدید
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
مرسی از این همه انرژی مثبت عزیزم❤️
۳ ماه پیشمریم گلی
10این قدر مطمئن از شمس حرف نزن دختر ،همه چی امکانش هست تو خبر نداری ،ممنونم نویسنده جان
۳ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
بله دقیقا همه چیز امکان داره. خواهش میکنم عزیرم❤️
۳ ماه پیشساناز
00❤️❤️❤️
۳ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
❤️🥰
۳ ماه پیش
سحر
۳۴ ساله 10وای چقدر این رمان قشنگه خانم نخعی عزیز واقعا قلمتون جادو میکنه با هر پارتی که میاد من کلی ذوق میکنم کتاباتون اصلا جذابیتشونو از دست نمیدن حتی برای باردهم که میخونیش