قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
- تو باغمون یه سگ شکاری داشتم، اسمش هکتور بود. درست همین شکلی بو میکشید و دنبال یه چیزی میرفت.
با اخم گفت:
- راه بیا دختر.
بیشتر خندهام گرفت. دنبالش دویدم.
- ببخشید، منظورم این نبود که تو مثل سگی!
اخمش غلیظتر شد و چپچپ نگاهم کرد.
- سگتون گاز هم میگرفت؟
- ما رو که نه، ولی غریبه رو میگرفت.
- من از اون سگهام که عصبان