قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و چهل و دوم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
بند دلم پاره شد. مردی هم در این خانه بود که لابد تا لازم نمیشد خودش را نشان نمیداد. چه ساده بودم که تصور میکردم این پیرزن تنها کارهایش را میکند.
مرد قلچماقی با پیژامه و زیرپیراهن رکابی از اتاقی که چراغش خاموش بود بیرون آمد. نگاه هیزش روی اندامم چرخ خورد و چندشم شد.
ملوک گفت:
- حالیش کن اینجا کجاست، اما آروم. مهمونش تو راهه. نمیخوام کبود و خونی تحویلش بد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
سپاس
۳ ماه پیشسحر
۳۴ ساله 00وای چقدر این رمان قشنگ و جذابه کاش همشو داشتم میخوندمش خانم نخعی عزیز من واقعا عاشق کاراتونم تروخدا دوتا پارت بهمون جایزه بدین یکم از خماری دربیایم
۳ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
ای جونم عزیزم... مرسی از این همه احساسات قشنگ.
۳ ماه پیش
سارا
۲۶ ساله 00🤦 ♀️