پارت صد و چهل و دوم :



بند دلم پاره شد. مردی هم در این خانه بود که لابد تا لازم نمی‌شد خودش را نشان نمی‌داد. چه ساده بودم که تصور می‌کردم این پیرزن تنها کارهایش را می‌کند.

مرد قلچماقی با پیژامه و زیرپیراهن رکابی از اتاقی که چراغش خاموش بود بیرون آمد. نگاه هیزش روی اندامم چرخ خورد و چندشم شد.

ملوک گفت:
- حالیش کن اینجا کجاست، اما آروم. مهمونش تو راهه. نمی‌خوام کبود و خونی تحویلش بد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    20

    🤦 ♀️

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    سپاس

    ۹ ماه پیش
  • سحر

    10

    وای چقدر این رمان قشنگ و جذابه کاش همشو داشتم میخوندمش خانم نخعی عزیز من واقعا عاشق کاراتونم تروخدا دوتا پارت بهمون جایزه بدین یکم از خماری دربیایم

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    ای جونم عزیزم... مرسی از این همه احساسات قشنگ.

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.