پارت نود و دوم :

عطا داشت سریع و پر عجله روی تردمیل می‌دوید. دانه‌های عرق از میان موهایش تا روی صورت و گردنش راه گرفته بودند. همیشه زودتر از دیگر اعضای خانواده از خواب بیدار می‌شد. اول ورزش می‌کرد و بعد دوش می‌گرفت. ساعت نه صبح هم در کنار همسر و مادرش صبحانه‌ی مفصلی می‌خورد. هر روزی که صبح سر کار نبود، همین برنامه‌اش بود.
تردمیل را متوقف کرد و بعد رفت تا دوش بگیرد. یک پلوشرت آسمانی را بر روی یک شلوا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • میترا

    00

    وای وقتی عطا گفت بگو بیان از خوشحالی جیغ زدم پسرم با ترس گفت مامان چی شده بعد کلی گریه کردم

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😅😅💚💚💚 عطا همه مون رو جون به لب کرد واقعا

    ۵ ماه پیش
  • ایلما

    00

    چه عالی آزاده جون منم لرم😍امسال همه جا گرم بود پختیم🥺

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍💚 سلام هم تبار🥰

    ۷ ماه پیش
  • ایلما

    00

    سلام ب روی ماهت 😍

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    🥰

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    🥰

    ۷ ماه پیش
  • ما

    00

    ازاده جون منم خوزستانیمم😍💋💋💋 (اهواز)

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍😍😍 اهواز و شب‌های لشکرآباد 😋😋 واسه منه شکمو اسم اهواز بیاد فورا همین به ذهنم میاد😅

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    00

    3️⃣ 3-نمیدونم فقط خوب باشه و به نتیجه برسن ایشالله مشکلی پیش نیاد همدیگر رو ببین بالاخره پدر و مادر ها منظورمه4-میگه همینم که رضایت داده خداروشکر😉5-خداکنه😍6-محترم و متشخص و با ادب خوشتیپ 😎😍

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    و جالب اینکه معین در نظر عطا واقعا همینطوریه هااا ولی باهاش حال نمی‌کنه😩😂

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    00

    2️⃣لطفا اضافه کننن یه روز به پارت گذاری 🙏3️⃣ 1-نمیدونم فقط اضافه بشه آخه این پارت ها خیلی مهم 😍ببینم این دوکفتر بهم میرسن یا نه ولی باید برسن😁🙈2-اره شاید تا عطاراضی بشه کارش درست بود😁🙈

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    یکمی تایپم جلوتر بیفته پارت هدیه می‌ذارم براتون😍

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    00

    من خوزستانی نیستم ولی کاملا جمله 5دقیقه باید صبر کنی بعد از آب استفاده کنی درک میکنم ما خونه خودمون داخل شیرازآپارتمان ولی فسا خونه پدر بزرگم که میریم حیاط دار و دستشویی داخل حیاط به خاطره همین میفهمم

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍 شیراز! شهری پر از تاریخ داری زندگی می‌کنی هاا نوش جونت🥲

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    00

    1️⃣واقعا هوا گرمه ولی دوست ندارم زمستون بیاد دوباره دانشگاه با میشه تازه دارم استراحت میکنم و با گرما حال میکنم🤣😁🙈

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    نههههههه زمستون بیاااااد😩😩

    ۷ ماه پیش
  • نسترن

    00

    😘❤

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😘💚

    ۷ ماه پیش
  • زهرا

    10

    سلام،من نمیدونستم خوزستانی ای،از شیرین بودنت باید میفهمیدم😍 بنظر من رابطه معین و عطا انقدددد تو آینده خوب میشه که حتی عطا از معین نظر میپرسه برا بعضی کارا هرچند به شخصیت عطا نمیاد ولی تصورش زیباست.

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    سلام قربونت عزیزم لطف داری به من🥰💚 آره به شخصیت عطا نمیاد. کلا به نظرم معین دَم پَر پدرزنش نشه به نفعش باشه😂

    ۷ ماه پیش
  • ایلما

    00

    1هرروزی باشه فقط اضافه بشه😜۲اره دیگه دروغ مصلحتی😍😂۳اختلاف فرهنگ و سن وناراحت بشه مهم نیس چون اجاز داده بیان خواستگاری 😂5اره خیلی خوب میشه😁6آقا و مودب🙃

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره بابا... اصلا می‌خواد بره خواستگاری چیکار کنه؟ عطا مدام روش زوم می‌کنه کوفتش می‌شه😅

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    هر روزی باشه خوبه ،ممکنه معین ناراحت بشه که اجازه نداره توی خواستگاری شرکت کنه ولی بعداً با خودش میگه کاچی به از هیچی ،از خرس (عطا) یه مو کندن هم غنیمته ،ممنونم نویسنده جان بابت پارت قشنگتون

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم عزیزم 😍💚 دلداری های خوبی برای معین بودن😅💚 واقعا همین که عطا قبول کرده باید خداروشکر کنن

    ۷ ماه پیش
  • مهلا

    00

    وای واقعا تحمل گرما خیلی سخته من از گرما متنفرم😡 این پارتم خیلی خوب بود 💜💜 هر روزی که به پارت گذاری اضافه بشه خیلی خوبه 😍🤩

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عزیزم من تشکر می‌کنم این همه تایپ کردی جانا... خسته نباشی😂💚

    ۷ ماه پیش
  • منیر

    00

    خیلی خوش حال شدم که یه پارت قراره اضافه بشه، من با دوشنبه موافقم. بیچاره معین گوگولی که بازم نمیتونه بیاد خواستگاری 😀😍😘

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    فکر نکنم قرار باشه اضافه بشه🙈 تا پایان رمان چندتا پارت هدیه میدم. فقط یکمی تایپم جلو بیفته😁

    ۷ ماه پیش
  • سمیرا

    00

    واقعا آدم انرژی و روحیه میگیره وقتی اسم رمانتو تو دقایقی پیش میبینه،ایکاش همیش رمان بنویسی وقطع نشه

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    وااااااو🙈🙈🙈🙈 انرژی که من دارم بازتاب انرژی شماست😍😍💚

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    ۵.نذر میکنیم انشاالله که خوب بشه۶.معین رو قبول داره به نظر من اگه فریال چندسال بزرگتر بود مطمئنا اینقدر سخت نمیگرفت چون معین واقعا مرد موجهی هستش🥰🥰گوگولی

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    دلم واسه عطا می‌سوزه که قراره اینجوری دخترش رو شوهر بده🥺

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.