تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
گیج و سرگردان درون بیمارستان میچرخید، به برادرهایش زنگ زد و بعد از چند جمله با عصبانیت تلفن را قطع کرد، عرق از روی پیشانیاش شره میکرد و انگار نگاه ترحم آمیز پرستارها مایهی عذاب بیشترش بود. ناامید به لابی رفت و خودش را روی صندلی پرتاب کرد و سرش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00عجب میگن تومرگ یادم نبوددورتومرگ باش که تنهاندم اون دنیاولی بیچاره برادرهای آقای خشایار😔🙏