شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
و وقتی بیت آخر شعر من درآوردیش را می گفت مشت هایش را به پهلو می زد و چندبار تند تند کمرش را تکان می داد. غش می کرد وقتی این طور شیطنت و وروجک بازی در می آورد.
و وقتی آرن یکهو از روی مبل می پرید و دنبالش می کرد جـــیـــغ و هوار نور کل ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
FoZoL
00نههه 🥲