رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
کوروش با سردردی عجیب دقایقی میشود که گوشه ای در خیابان نزدیک به عمارت منتظر نشسته است.بار دیگر شقیقههای دردناکش را میمالد اما میداند تا وقتی صداهای آزاردهندهی توی سرش خاموش نشوند این سردرد با او همراه است.نمی داند از فردا که مهوش مرخص شود باید چه کند فقط می داند دوست دارد مدتی تنها باشد.میان این افکار نگاهی به ساعت مچیاش می اندازد.دقیقا سه نیمه شب است و او مثل احمقها با دخ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
بله متاسفانه کم هم نداریم شوربختانه
۳ ماه پیشمریم گلی
50بیچاره مهوش ،توی دوازده سالگی مادر شده وتا الان دم نزده ،بیچاره کوروش ،چقدر دیگه باید سختی بکشه ،ممنونم نویسنده جان
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
زندگی بعضیا واقعا پر درده
۳ ماه پیشAa
20چقدر عموش سنگدله هم حقشو خورده وهم تهمت میزنه ممنون عالی بود 🌸🌼🌸
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
و عمویی که در واقع الان با رازی که فاش شد عموش نیست🤐
۳ ماه پیش
لیلا
30چه قدر غم انگیز بود***دوازده ساله مادر شده