گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و سی
زمان ارسال : ۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
ریز خندیدم:
-خُب حالا. الان اینقدر گیجِ گیجم که نمیدونم صبحه، ظهره یا عصر! اصلاً من وسط پذیرایی چیکار میکردم؟ مگه دیشب تو اتاق نخوابیدم.
لیوان چایم که دستنخورده دستم بود را گرفت و یک نفس نیمی از آن را نوشید. با چشمهای فراخ به او که بیتعارف چایم را قاپید، زل زدم.
دستی به گلویش کشید و با ریشخند گفت:
-شرمنده اینقدر فک زدم گلوم خشک شد.
پشت چشمی برایش نازک کردم و ا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.