گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و بیست و پنجم
زمان ارسال : ۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
ناگهان دل و رودهام به هم پیچید. وحشتزده به شکمم که منقبض شده و تو رفته بود، زل زدم. به وضوح احساس میکردم تغییراتی در داخل بدنم اتفاق میافتد. دستم روی شکمم نشست و از گرمای آن وحشت کردم.
بدتر از داغ بودن شکمم، جسمی بود که حس میکردم زیر پوستم درحالِ حرکت است و پوست شکمم را تکان میداد. درست شبیه لگهایی که نوزاد به شکم مادر میزد.
دستم را عقب کشیدم و وحشتزده جیغ زدم. دو دستی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.