گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و دوازده :
با سپهر آشنا شدم. پسر مظلومی به نظر میرسید. در تمام مدتی که باهم صحبت میکردیم، حتی سر بالا نمیداد تا به صورتم بنگرد. به نظر چشم و دل پاک میآمد.
ولی اهورا معتقد بود از ترسش سر بالا نداده. ترسیده نگاهش را بد برداشت کنیم و خونش به مزاقمان خوش آید!
ولی هرچه که بود، حسِ بدی به من القا نمیکرد. اگر قرار بود اهورا پدرم باشد، سپهر برای من حکم برادر پیدا کرده بود. لحن گرمش یک حمایت برا
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.