گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و ده
زمان ارسال : ۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
لحنِ حرصیاش به قدری بامزه بود که شلیک خندهام به هوا برخاست.
تا رسیدن به خانه به قدری اهورا دریوری گفت که به کل حرفهای امیرعلی را از یاد بردم. هر دختری در شرایط من به تراپیستی مثل اهورا نیاز دارد. وگرنه افسردگی خیلی زود او را از پا میاندازد.
وارد خانه شدیم. در را برای اهورا که سپهر را روی کولش داشت، باز نگه داشتم و همزمان نگاهم خیرهی در بستهی واحد امیرعلی بود؛ الان او با
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.