گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
آرزوی او هم بود که به زندگی سابقش برگردد، ولی مگر بدونِ ستایش میشد؟!
طاها دمی گرفت و از جا برخاست. اول و آخر نقشهاش همین بود. به هر شکلی که میشد باربد را راضی میکرد. ولی فعلاً نباید روی این موضوع پافشاری میکرد تا احساس خشم و عذابوجدان باربد دوچندان نشود و دمار از روزگار جفتشان در نیاورد.
از این رو گفت:
-من میرم. شامت رو بخور و باقی مواد غذایی رو بذار تو اون یخچالِ کوچ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.