پارت پنجاه و هفتم :

پروانه روی تخت خوابیده بود وسه جفت چشم نظاره گر او بودند.اسماعیل ،هوتن وشیدا.
_حال روحیش اصلا مساعد نیست میترسم بلایی سر خودش بیاره.
هوتن این حرف را زد ومقابل اسماعیل ایستاد.اسماعیل لباس های گشادی به تن داشت ودر آن ها هیکلی تر به نظر می رسید برعکس هوتن که یک تیشرت تنگ وشلوار جین تنگ تری به تن داشت.
شیدا به چهار چوب درب تکیه زد .دست هایش را روی سینه ضربه دردی در هم قفل کرد وبا هر د

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.