حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
_ چی گربۀ ملوس منو ناراحت کرده؟
نفس حبس کرد. به هیچ وجه در آن گیر و دار حوصلۀ دامیار و مزخرفاتش را نداشت.
_ چرا آه می کشی؟
از هرم نفس دامیار و صدای زیر گوشش، یکه خورد. قصد ایستادن کرد که دستان دامیار مانع شد. فشار به شانه هایش آورد و امر کرد: بشین.
وصال دستش را به منظور پس زدن دستانش بالا برد. از حرارت دستانش بیزار بود: بکش دستتو!
فشار سر انگشتان دامیار افزون شد: تا وقتی وو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.