زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۱۱۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
اما آلشن گویی نمیشنید و غرق در تراش پیکرهی چوبیاش بود.
هاکان که حسابی از دست آن پسرک ریزاندام کفری شده بود، با خشم پاهایش را روی زمین سیمانی کوباند و خونِ سرخ، زیر پوست صورتش دوید.
رگهای شقیقهاش نیز قدعلم کردند و با جلوهای پیج در پیج، در پس چهرهاش نمایان شدند.
- ننت رو به عزات مینشونم. بذار دستم باز شه!
اینبار پسرک چشم از تندیس گرفت و به چهرهی عصبیِ هاکان ز
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
عزیزم🙏🙏🌺🌿
۳ ماه پیشنیلوفر آبی
00معرکه بود ممنون عزیزم
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم جانم از حسن نظرت
۴ ماه پیشفاطمه ❤️
00تا اومدم هیجان زده بشم تمام شد 🥺😁 فک کنم اینجا باید مینوشتی اترس وارد میشوددددد👏👏👏🤩سپاس
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
پارت بعدی رو گذاشتم و منتظر هیجانی شدنت هستممم
۴ ماه پیشAa
00خوبه دوستای سورا آزاد میشن مرسی زیبا بود🌺🌻🌼🌷🪻
۴ ماه پیششیطون بلا
00آزاد میشن؟ تازه میرن جهنم اصلی کرک پشماشون می یزه😂 عالی
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😂😂😂 دقیقا همینطوره ممنونم عزیزجان
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
بدتر گرفتار شدن که🥺😅😂
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنون🌷💫
۴ ماه پیشمریم
00وایی عالی بودمن نمیتونم تافرداصبرکنم😔🙏
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
عزیزممم⚡💛🥺🥰
۴ ماه پیشحدیث
00وووش گریه نکن شایانی🤣
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
تموم زندگیش رو مرور کرد و تشخیص داد که بگه غلط کردم🤪😅😂
۴ ماه پیشزری
20وای عالی بود 😂 ولی خیلی کم بود🥺
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم. باور کن در حد توانم کنارتونم😘🌸
۴ ماه پیشعالی بووود
۱۷ ساله 00واقعا عالییی بود
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سپاسگزارم ازتون
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
💫💫💫💫🌷🌷🌷🌷🌜
۴ ماه پیشزهرا
00عالی بود فول هیجان😁
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
تشکر باعث افتخاره خوشتون اومدهههه🤝🤝🤝💫
۴ ماه پیش
مهنا
00😘😘👌👌👌