حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
_ نظرت چیه؟
_ واضح نیست؟
_ یعنی آره!
_ نه.
ابروهای حامی درهم گره خورد. کمی نگاهش روی زوایای صورت ساناز گشت و عمیق و نافذ به چشمانش خیره شد: چرا نه؟
_ واضحه. چون تو به میل جمشید داری پا پیش می ذاری نه خودت.
_ من بچه م که اون برام تصمیم بگیره؟
_ بخوای نخوای تصمیم گیرنده اونه. تواَم باید بگی چشم.
_ انتخاب من تویی. چه جمشید تو رو واسه م در نظر می گرفت چه نمی گرفت.
ته قلب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.