پارت هفتاد و دوم :

از اتاق که بیرون آمدم محمد کلافه روی صندلی نشسته بود ،نگاهش کردم و گفتم :
_ بهش قرص آرامبخش داده بودن ،زود خوابش برد .
محمد به گونه ای سر تکان داد که برایش مهم نیست و با جمله بعدی من ،مستقیم نگاهم کرد :
_ مگه نگفتی کار داری ،من خودم میرم خونه .
محمد پوزخندی زد و با دست به بیرون اشاره کرد و به راه افتاد ،به اجبار همراهش رفتم .در طول مسیر گوشی محمد یک سر زنگ خورد و مشغول جواب دادن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.